خلاصه قسمت14 امپراطور دریا - افسانه جومونگ و امپراطور دریا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز: شنبه 103 آذر 3

حمله دزدان به کاروان تجارتی یوم مون با مهارت او خنثی میشود اما گروه تجاری آنها خسارت زیادی میبیند.از این طرف ارباب سول به گونگ بوک و میون میگوید که وظیفه آنها تنها حفظ امنیت کاروان نیست و آنها باید سریعترین راه برای رسیدن به مقصد را پیدا کنند.آنها باید پیدا کردن راه توسط ستاره ها را فرا بگیرند و میانبرهای کوهستانی را که راه را نزدیکتر میکند را یاد بگیرند

بقیه خلاصه قسمت را در ادامه مطلب بخونید

 

گروه تجاری با رهبری یوم مون برای اینکه زودتر از گروه ارباب سول و گونگ بوک به مقصد برسد حرکتش را صبح زود آغاز میکند و با سرعت بیشتر قبل از گروه گونگ بوک به شهر میرسند.آنها برای تجارت با مشکلی کوچک برمیخورند شخصی که باید از او ابریشمها را بگیرند سالها با ارباب سول پیانگ تجارت کرده بود و به این خاطر ابریشمها را به آنها نمیفروشد.با نقشه یوم مون و تهدید آن شخص مجبور میشود که ابریشمها را به گروه یوم مون بفروشد

از اینطرف گروه تجاری ارباب سول که به شهر رسیده اند متوجه افزایش قیمت ابریشم بمیزان دوبرابر میشوند .از این طرف بانو جمی هم وارد شهر میشود.در بازار گونگ بوک با میون در حال رفتن است که متوجه جانگ دال میشوند و تصمیم میگیرند یک گوشمالی حسابی او را بدهند.گونگ بوک هم یک کتک مفصل به جانگ دال میزند اما در اواخر اینکار ماموران شهر میرسند و بخاطر اینکه گونگ بوک و میون چینی نمیدانند جانگ دال از فرصت استفاده میکند و با دروغی باعث میشود که گونگ بوک و میون را دستگیر کنند

گونگ بوک و میون به زندان میافتند در زندان دستان میون درد زیادی دارد وبنظر میرسد از جایش در رفته ولی شخصی در زندان با یک حرکت سریع دستان او را جا میاندازد که این باعث تعجب آنها میشود.از اینطرف یوم مون هم دلیل اینکه دو برابر میزان معمول ابریشم خریده را به جانگ هوا میگوید و اشاره میکند که او قصد دارد بزرگترین گروه تجاری یانگزو شود

در زندان صحبت مهمی که ورق را بطرف گروه تجاری ارباب سول برمیگرداند بین گونگ بوک و آن شخصی که دست میون را جا انداخته بود میشود.آن شخص پزشک مخصوص حاکم شهر بود ولی بخاطر اینکه نمیتوانست بیماری او را درمان کند به زندان افتاده بود.او اشاره میکند که بهترین دکتر چین هم نمیتواند حاکم را نجات دهد و او طی چند روز آینده خواهد مرد

در همین لحظه درب زندان باز میشود وگونگ بوک ومیون با پولی که به افسر زندان داده میشود آزاد میشوند اما ارباب سول از کاری که آنها کرده بودند بسیار ناراحت است.او با عصبانیت بر سر آنها فریاد میکشد ومیگوید که اعتماد برای یک بازرگان مهمتر از پول است وآنها از اعتماد او سواستفاده کرده اند.ارباب سول دستور میدهد که آنها دیگر افسر امنیتی نباشند وبعنوان باربر مورد استفاده قرار بگیرند

آنها دیگر حتی در اتاقشان هم نمیتوانند بخوابند شمشیر آنها گرفته میشود وشب باید در اتاق کارگران بخوابند.شب هنگام گونگ بوک به میون میگوید که میخواهد کمی هوا بخورد وبیرون میرود.چاریونگ به سراغ او می آید و اشاره میکند که آنها هنوز نتوانسته اند ابریشمی بخرند و پدرش به این خاطر عصبانی است و آنها باید صبر کنند تا عصبانیت او فروشک کند.با رفتن چاریونگ گونگ بوک ناگهان بیاد حرفهایی که آن دکتر درزندان به او زده بود میافتد

گونگ بوک بسراغ ارباب سول پیانگ میرود و میگوید که آنها چند روز دیگر باید برای خرید ابریشم صبر کنند زیرا با مرگ حاکم افسران و افراد دیگر نمیتوانند لباسهای ابریشمی بپوشند و این باعث میشود قیمت ابریشم کاهش پیدا کند.ارباب سول نیز موافقت میکند که آنها چند روز دیگر صبر کنند.گونگ بوک به نزدیکی محل زندگی حاکم میرود وسرانجام بعد از چند روز پرچمهای سیاه به نشانه مرگ حاکم برافراشته میشود


گونگ بوک قضیه را سریع به ارباب سول اطلاع میدهد و آنها خرید ابریشم را آغاز میکنند.یوم مون نیز متوجه شکستش بخاطر گونگ بوک میشود و عصبانیتش را روی ظرفهای میز خالی میکند! چاریونگ به جایی که گونگ بوک کار میکند و میرود واز او میخواهد که با هم قدمی بزنند دربازار جانگ هوا ومیون در حال قدم زدن هستند که ناگهان جانگ هوا گونگ بوک وچاریونگ را با هم میبیند و آهنگ عاشقانه و غم انگیز این لحظات به گوش میرسد

گونگ بوک و میون بوسیله سون جانگ میفهمند که جانگ دال برای ارباب لی کار میکند.آنها او را در ساحل پیدا میکنند وسرانجام در گوشه ای اسیرش میکنند و برای شکنجه او را با خود میبرند در منزل رییس موچانگ قصد دارد با داغ کردن علامتی که معمولا به بدن برده ها زده میشود آنرا به بدن جانگ دال بزند اما در آخرین لحظات جانگ دال میگوید که او را نکشند و همه چیز را به آنها میگوید.سپس اشاره میکند که گروهی که به جزیره چانگ هی حمله کردند وهمه را کشتند به سرپرستی ارباب لی رییس یوم مون بود.

شب هنگام گونگ بوک به سراغ یوم مون میرود تا با او صحبت کند.گونگ بوک از روزهای اولی که در چانگ هی او را دید واز او آموزش شمشیرزنی گرفت اشاره میکند وسپس به تعمیر کشتی دزدان دریایی اشاره کرد که سرانجام باعث مرگ پدرش شد.او ادامه میدهد که بارها وبارها با مرگ روبرو شد ولی سرانجام فهمید کسی که به چانگ هی حمله کرد ارباب او بوده است.گونگ بوک سپس میگوید که او میخواست که همیشه خاطرات خوب بین آنها باقی بماند ولی او همیشه میخواست از کسی که باعث مرگ پدرش شد واو را به طرف مرگ کشاند انتقام بگیرد بنابر این او و ارباب لی کسانی خواهند بود که او به این خاطر باید از آنها انتقام بگیرد.بنابر این در دیدار بعدی آنها یوم مون به عنوان دشمن او خواهد بود و بعنوان کسی که او واربابش باعث مرگ پدرش شده است....


 نوشته شده توسط زانیار در دوشنبه 86/10/17 و ساعت 4:22 عصر | نظرات شما درباره این مطلب()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خلاصه قسمت ششم افسانه جومونگ
عکس هاجین بازیگرامپراطوردریا
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا