خلاصه قسمت شش امپراطوردریا - افسانه جومونگ و امپراطور دریا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز: سه شنبه 102 اسفند 29

گونک بوک به جانگ هوا میگوید که چرا قبول کرده با آن  شخص ازدواج کند.جانگ هوا در حالیکه رویش را از او برمیگرداند تا اشکهایش را نبیند به او گفت که بخاطر زندگی برادرش وهمچنین برگرداندن اعتبار خانوادگی خودش اینکار را انجام داده است.

گونک بوک در اتاق خودش را حبس میکند و به فکر حرفهای گذشته جانگ هوا می افتد.جانگ هوا نیز بسیار ناراحت است.بانو جمی وارد اتاقش میشود و به او میگوید که ژنرال بزودی بازمیگردد واو باید آماده باشد.جانگ هوا نیز با لباسی بسیار زیبا وچهره زیباتر آماده میشود.

شبی که او میرود در محافظان مشغول نگهبانی هستند و جانگ هوا با نگاه در چشمان گونگ بوک از کنارش رد میشود.اما وقتی جانگ هوا وارد اتاق میشود ژنرال کشته شده است.بله یون جان برای اینکه او با جانگ هوا ازدواج نکند او را میکشد.با صدای جانگ هوا گونک بوک وارد اتاق میشود و مشغول بررسی جسد است که ناگهان یوم جان را که چهره اش را پوشانده میبیند که در حال رفتن است او را تعقیب میکند ودر جایی با او مبارزه میکند سرانجام بعد از مبارزه کوتاهی با ضربه  پای یون جان گونک بوک بر روی چوبها میافتد اما یون جان او را نمیکشد ومیرود

از این طرف رییس افسران با نبود گونک بوک به او مشکوک میشود ودستور میدهد تا اورا پیدا کنند.در اتاق بانو جمی آن بانویی که در آن شب جانگ هوا وگونک بوک را با هم دیده بود به بانو جمی میگوید بانو جمی نیز پیش جانگ هوا میرود ودر مورد گونگ بوک از او میپرسد.جانگ هوا نیز قضیه نجات جانش  توسط گونگ بوک را به او میگوید اما بانو جمی رفتار مناسبی نشان نمیدهد

از این طرف یون جان پیش رییس دزدان دریایی میرود و در جواب سوال رییس دزدان که کجا بوده میگوید که او ژنرال را کشته ودر توجیه کارش از خطرناک بودن این شخص برای آینده تجارت بین او و بانو جمی میگوید  ونه از جانگ هوا و اینکه او را دوست دارد

گونگ بوک برمیگردد ولی او را دستگیر میکنند .گونگ بوک ماجرا را شرح میدهد ولی فایده ای ندارد وبانو جمی درباره احساسات بین او جانگ هوا میگوید ودستور میدهد اورا به زندان بیاندازند

 در زندان میون با اجازه از افسر محافظان برای گونگ بوک غذا می آورد ودر آنجا گونگ بوک درباره شخصی که در چانگ هی درباره خنجری که ژنرال با آن کشته شد به او توضیح داده بود میگوید.از این طرف افسر محافظان او را احظار میکند و میگوید که او عقیده دارد کشتن ژنرال کار او نیست اوباید ماموریتی را انجام دهد تا از این وضع نجات پیدا کند.گونگ بوک برای اجرای ماموریت میرود که لحظه ای جانگ هوا را میبیند اما سراغ او نمیرود .

او برای کشتن مامور رییس جزیره موجینجو یعنی همان موچانگ مامور شده بود که از قضا در آنجا با موچانگ روبرو میشود.او همه چیز را به او میگوید و آنها برای نجات گونگ بوک از این وضعیت نقشه ای میکشند که نشان دهند گونگ بوک موچانگ را کشته و آنها در این زمینه موفق میشوند.گونگ بوک نیز زنده بودن موچانگ را بالاخره به میون میگوید


میون و گونگ بوک به دیدار موچانگ میروند.در جلسه ای موچانگ به آنها در مورد برنامه آنها برای حمله به محموله ای که بزودی دست بانو جمی میرسد توضیح میدهد و به آنها میگوید آماده باشند.از طرفی گونگ بوک به دیدار جانگ هوا میرود و به او میگوید که آیا حاضر است با او موجینجو را ترک کند آیا حاضر است با او دراعماق کوهها زندگی کند آیا میداند که اگر بفهمنذ که او با چه کسی ازدواج کرده جانش در خطر لست آیا حاضر است با او بیاید؟جانگ هوا با تمام اینها موافق است.گونگ بوک نیز جانگ هوا را در آغوش میکشد

افسر محافظان در جلسه ای به سه نفر از محافظان منتخب در مورد محموله امشب و وظایف آنها میگوید.گونگ بوک نیز بسراغ جانگ هوا میرود وبه او میگوید که برای امشب آماده باشد

اما برادر جانگ هوا که موچانگ را دیده قضیه را به بانو جمی میگوید وآنها میفهمند که گونگ بوک او را نکشته و یک خائن است .افسر محافظان برمیگردد و بدون اینکه بروی خودش بیاورد دستور میدهد آنها حرکت کنند.از این طرف محموله تجاری  از کانالی به خشکی نزدیک میشود.نبرد بین نیروهای موچانگ واز این طرف یون جان ودزدان شروع میشود.در صحنه ای موچانگ قصد کشتن یکی از افراد اصلی را دارد که یون جان با خنجری او را از راه دور میزند و آن شخص هم به او شمشیر میزند.

از این طرف هم در گوشه ای نیروهای محافظ گونگ بوک و میون را دستگیر میکنند


 نوشته شده توسط زانیار در جمعه 86/10/14 و ساعت 11:45 صبح | نظرات شما درباره این مطلب()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خلاصه قسمت ششم افسانه جومونگ
عکس هاجین بازیگرامپراطوردریا
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا