بانو جانگ هوا را بعنوان مسئول کاروان تجاری بانو جمی بخاطر کالاهای ممنوعی که در بار آنها بوده دستگیر میکنند.گونگ بوک در صحبتی با یون جان به او میگوید که بعنوان افسر امنیتی ارباب سول پیانگ شده است.
یونجان برای آزادی جانگ هوا از زندان سعی در معامله با بازرگانی چینی میکند تا از طریق او بتواند جانگ هوا را آزاد کند او با سنگه های نقره سعی در این کار دارد از این طرف هم گونگ بوک برای نجات جانگ هوا سعی میکند با شرکت در مبارزات پنهانی و پولی که از اینراه بدست میاورد او را نجات دهد
بقیه خلاصه قسمت را در ادامه مطلب ببینید.
یون جان سرانجام به دیدن جانگ هوا در زندان میرود ولی جانگ هوا در مورد گونگ بوک از او سوال میکند و او نیز قضیه گلادیاتور بودن او در یانگزو و بعد قضیه رفتن او پیش ارباب سول پیانگ را به او میگوید.از اینطرف هم میون جریان عشق گونگ بوک و جانگ هوا را به چاریونگ میگوید
یون جان سعی میکند همانند گونگ بوک پولی برای آزادی جانگ هوا بدست بیاورد او برای اینکار از بازرگانی درخواست سیصد سکه نقره میکند ودر مقابل به او میگوید که در تجارت ابریشم هر گونه کمکی به او خواهد کرد.از اینطرف سون جانگ و پدرش که فرار کرده بودند از فرط گرسنگی به جایی میروند که موچانگ در آنجا بود.مبارزات گونگ بوک همچنان ادامه دارد واو بخاطر قدرت زیادش با دو نفر میجنگد!
جنگیدن او را یکی از افسران ارباب سول پیانگ میبیند و برای گزارش به منزل برمیگردد.گونگ بوک خسته وزخمی از مبارزه به منزل برمیگرد که میون زخمش را میبیند.لحظه ای بعد هم چاریونگ که قضیه را شنیده به اتاق آنها می آید و به او میگوید که بعنوان یک افسر آموزش نباید در این مبارزات شرکت کند او در حال رفتن است که میون از او خواهش میکند گونگ بوک را ببخشد وگونگ بوک نیز از او عذرخواهی میکند
سرانجام جانگ هوا از زندان آزاد میشود و سونجانگ به او میگوید که گونگ بوک با نبردهایش برای بدست آوردن پول او را از زندان آزاد کرده است.گونگ بوک و جانگ هوا در ساحل همدیگر را میبیندد و او جانگ هوا را در آغوش میکشد
جانگ هوا در صحبت با گونگ بوک میگوید که او به این خاطر مسئول تجارت برای بانو جمی شده که بانو جمی قصد داشت او را به ازدواج مردی در آورد و او مجبور بود برای فرار از ازدواج اینکار را بکند.جانگ هوا در ادامه میگوید که او میخواهد که گونگ بوک زندگی آرامی را در ادامه داشته باشد وبرای اینکار باید او جانگ هوا را فراموش کند و میگوید که فراموشی برای او کاری ندارد و سپس میگوید که بعد از این دیدار آنها فقط در زمینه کاری وبدون هیچ احساسی خواهد بود.جانگ هوا با اشک او را ترک میکند
میون بعد از مدتها سون جانگ را میبیند و او را در آغوش میکشد میون برای کلاس دادن با دیدن هاجین او را صدا میزند ودستوری به او میدهد که باعث تعجب سون جانگ و پدرش میشود!
ارباب جو از گونگ بوک میخواهد که بخاطر او نبردی دیگر را برایش انجام دهد و به او قول میدهد که ارباب سول پیانگ از این قضیه نمیفهمد.جانگ دال دختری را از میان دختران برده ای که آورده اند برای یون جان جدا میکند تا بخیال خودش او را با خودش همگام کند ولی یون جان زیر گوشش میزند ومیگوید که اگر این کار را دوباره انجام دهد او را از گروهش بیرون میاندازد
بانو جمی دوباره به یانگزو برمیگردد.از اینطرف چاریونگ به گونگ بوک کتابهایی در مورد تجارت میدهد و به او میگوید که برای هدفش که تجارت باشد باید تلاش بیشتری کند واین کتابها را بدقت مطالعه کند
قضیه ملاقات جانگ هوا و گونگ بوک را برادر جانگ هوا میفهمد او در این مورد با جانگ هوا صحبت میکند ولی جانگ هوا میگوید که او دیگر گونگ بوک را نخواهد دید برادر جانگ هوا برای کشتن گونگ بوک سه نفر را اجیر میکند و در حالیکه گونگ بوک در محلی ایستاده ابتدا اورا با تیرهای سمی میزندد وسپس به او حمله میکنند گونگ بوک حمله اول آنها را دفع میکند ولی برای مبارزه دوم سم در او تاثیر میکند و دیگر چشمانش جایی را نمیبیند ولی در این زمان یون جان که قضیه را دیه بود به کمکش می آید و با آنها مبارزه میکند و گونگ بوک را نجات میدهد.گونگ بوک بیهوش میشود.
به درود
زانیار