خلاصه قسمت پنج امپراطور دریا - افسانه جومونگ و امپراطور دریا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز: پنج شنبه 103 آذر 1

با سلام به دوستان عزیزم خلاصه قسمت پنجم امپراطور دریا را تقدیم عزیزان میکنم


نبرد بین یون جان و گونگ بوک آغاز میشود و بعد از مبارزه ای طولانی در قسمتی که شمشیر بین آندو قرار میگیرد افسر گارد محافظان میگوید که مبارزه کافیست.آنها را به اتاقی میبرند ولی گونگ بوک که با دیدن یون جان او را بخاطر آورده بود بدنبال او میرود .با حرف یون جان او متوجه حضورش میشود و آنها با هم از گذشته وحمله دزدان دریایی صحبت میکنند

موچانگ که علیه بانو جمی تحرکاتی را آغاز کرده شخصی را میفرستد که در اتاق او اسناد مهمش را بدزدد  در این لحظه بانو جمی میرسد و آن شخص فرار میکند.بانو جمی نیز میفهمد که این شخص از طرف چه کسی فرستاده شده است

بانو جمی به یونجان میگوید که اگر کاری را که او میگوید انجام دهد مغازه ای به او خواهد داد.از این طرف افسر گارد محافظ گونگ بوک و میون را احظار میکند و به آنها میگوید که کاری را باید انجام دهند گونگ بوک و میون مشغول صحبت هستند که گونگ بوک ناگهان متوجه جانگ هوا میشود وعشق قدیمی در او شعله میکشد

افسر گارد محافظ بهمراه عده ای در جایی برای حمله به گروهی که از طرف رییس جزیره موجینجو فرستاده شده کمین میکنند گونگ بوک و میون نیز در آنجا هستند سرانجام حمله آغاز میشود در این حمله گونگ بوک و میون نبرد زیبایی انجام میدهند واین باعث میشود که بانو جمی آنها را به عنوان گارد محافظش قبول کند

 از طرفی دیگر رییس نیروهای محافظ برای پاداش آنها دو دختر را برای آنها میفرستد که شب را با آنها بگذرانند گونگ بوک قصد دارد قبول نکند ولی مجبور میشود.از این طرف میون آنقدر خورده که دیگر چیزی نمیفهمد ! واز آن طرف گونگ بوک نمیتواند دختری دیگر جز جانگ هوا را در آغوشش حس کند

گونگ بوک به وسیله همان دختری که برای او فرستاده شده آن هدیه ای که جانگ هوا وقتی در جزیره بی آب علف بود برایش فرستاده بود را برای جانگ هوا میفرستد.جانگ هوا با دیدن آن بیاد گذشته وبیاد گونک بوک میافتد وبه محلی که گونگ بوک منتظر اوست میرود و نگاه در نگاه هم....

آنها از گذشته میگویند.جانگ هوا میگوید که او هیچوقت نتوانست بطور کامل از او بخاطر نجات جانش تشکر کند.گونگ بوک نیز میگوید که او وقتی در جزیره بی آب وعلف بوده جانش را نجات داده واز او متشکر است سپس میگوید که در این سالها هرگز برای دقیقه ای او را از یاد نبرده وهمیشه در قلبش بوده است.جانگ هوا با نگاهی زیبا در نگاه او غوطه ور میشود.اما این ملاقت را یون جان میبیند و در اتاق سخت مشغول خوردن نوشیدنی میشود!مبارزات روزانه گونک بوک و محافظان ادامه دارد.روزی جانگ هوا مبارزه او را مینگرد و بیاد حرفهایی که گونگ بوک به او زده میافتد.بانو جمی سر میرسد واز او میپرسد آیا شخصی توجه او را جلب کرده؟او میگوید نه و میرود از این طرف هم رییس محافظان گونک بوک و میون را به بانو جمی معرفی میکند

در بازار گونگ بوک لحظه ای جاگال را میبیند ودنبالش میدود اما او فرار میکند.میون میگوید که اگر پیدایش کنند با دستان خودش خفش میکند

از طرفی دیگر شب هنگام وقتی گونگ بوک و میون برای پست همیشگی میروند رییس محافظان به آنها میگوید که بروند وامشب خودش پست میایستد.و از این طرف یون جان ورییس دزدان به دیدار بانو جمی میروند و در مورد تجارت بینشان صحبت میکنند.وقتی آنها بیرون میروند موچانگ با دونفر تعقیبشان میکند که یون جان متوجه میشود وطی مبارزه ای که بین او وموچانگ صورت میگیرد بعد از لحظات کوتاهی یون جان فرار میکند

شب هنگاه جانگ هوا در حال رفتن متوجه گونک بوک میشود که جایی نشسته وفکر میکند به سراغ او میرود و بعد از صحبتی از خودش وبانو جمی بسته لباسی را به او میدهد و در پایان صحبتها نگاه آنها در هم گره میخورد اما این ملاقات را بانویی از همراهان بانو جمی میبیند

از این طرف سران جزیره موجینجو برای بررسی اقدامات علیه بانو جمی تشکیل جلسه میدهند.در مهمانی که بانو جمی به خاطر ورود شخصی عالی مقام ترتیب میدهد گونگ بوک با دیدن جانگ هوا بیاد حرفهای شب پیش میافتد

از این طرف آن ژنرال در صحبتی با بانو جمی درباره حاکم موجینجو  و تحرکات او صحبت میکند وبه بانو جمی در اینباره هشدار میدهد که مراقب باشد.بانو جمی چهار دختر را به او نشان میدهد که شب را با او بگذرانندو به عنوان یکی از زنانش بشود و آن ژنرال جانگ هوا را انتخاب میکند.بانو جمی قبل از فرستادن با او صحبت میکند

 به او میگوید که این شخص بزودی پست مهمی میگیرد واگر او بتواند رضایت اورا جلب کند میتواند به آینده وبرگرداندن اعتبار خانوادگیش کمک کند جانگ هوا به دیدن تمرین گونگ بوک میرود انگار چیزی به او میگوید که او را دوست دارد ونمیتواند با کسی دیگر همراه شود

برادر جانگ هوا با او صحبت میکند و درباره این موضوع  به او میگوید که با اینکار میتواند به او کمک کند.جانگ هوا با این درخواست موافقت میکند وبه بانو جمی میگوید.بانو جمی هم میگوید که چند روز دیگر ژنرال برمیگردد واو اینکار را انجام میدهد.شب هنگام گونگ بوک به محل قرار با جانگ هوا میرود ومیگوید که چرا او میخواهد اینکار را بکند...

 


 نوشته شده توسط زانیار در جمعه 86/10/14 و ساعت 11:42 صبح | نظرات شما درباره این مطلب()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خلاصه قسمت ششم افسانه جومونگ
عکس هاجین بازیگرامپراطوردریا
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا